بچه ها کوچک بودند. میخواستند از پلی که بر روی جویبار بود بگذرند تا به دشت روشن و زیبای لاله ها برسند. اما پل لغزان بود. او؛ دست بچه ها را می گرفت و با مهربانی کمکشان می کرد تا از پل عبور کنند و در زیبایی دشت غرق لذت شوند ..... به پشت سرت نگاه کن؛ سال ها گذشته است و او .... در کنار جویبار همچنان به ما نگاه می کند و مهربانی اش ادامه دارد …
برای اطلاع از آخرین رویدادها و اخبار نوآور، ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: